بسياري از ن براي مادرشدن و بچه دار شدن اشتياق دارند_ دوست دارند دربار? بچه ها بدانند، بچ? خودشان را بزرگ کنند و از اين راه، رابط? خودشان با طرف مقابل را به سطح بالاتري برسانند. درسرتاسر دنيا مردم باور دارند که پدر يا مادر شدن بزرگترين موهبتي است که هرکس ميتواند دريافت کند. و البته اين مسئله واقعا دلگرم کننده است که مادرها هميشه اين نعمت را گرامي ميدارند، چراکه تبديل شدن به يک مادر سبب ايجاد تغييرات عميقي در يک زن و زندگي شويي او ميشود و همچنين تاثير شگرفي بر مقدار کليِ شادي او ميگذارد…اما آيا اين تغيير فقط در جهت مثبت است؟
اصولاً خانوادهها از بچه دار شدن و راهدادن او به جمعشان استقبال ميکنند. اما همين که رابط? يک مادر با فرزندش رشد ميکند، روابطاش با ديگران رو به زوال و خرابي ميرود. من دهها سال روي تاثيرات روانياي که بچهدار شدن ميتواند باعثاش شود تحقيق کردم و در ادامه نتيج? تمام تحقيقاتم را برايتان خلاصه ميکنم.
مردم وقتي ازدواج ميکنند معمولاً از اينکه با همسرشان عشقبازي کنند لذت ميبرند. اما بعد از مدتي، مسائل دچار تغييراتي ميشوند. به طور ميانگين، درصد رضايت زوجها از ازدواجشان بعد از گذشت يک سال افت ميکند و اگر اين افت به صورت تنزلي ادامه پيدا کند، ممکن است به طلاق منجر شود. اينچنين است که عشق حقيقي تبديل به يک بازيِ اعصابخردکن تبديل ميشود. و هم? اينها قبل از اين اتفاق ميافتد که بخواهيد براي بچه دار شدن ذوق کنيد يا براياش صندلي کودک و قنداق بخريد.
حدود سي سال تحقيقات بر روي مسئل? تاثير بچهدار شدن روي ازدواج، با اين نتايج نهايي به پايان رسيد: روابط شويي پس از به دنيا آمدن کودک تخريب ميشود. اگر بخواهيم درصد نيتي زوجهايي که بچهدار شدهاند را با زوجهاي بدون بچه مقايسه کنيم، ميزان نيتي مورد اول دوبرابر مورد دوم است. چنانچه حاملگي مادر بدون برنامهريزي هم باشد، تاثير بهغايت وحشتناکتري روي رابطهشان خواهد داشت.
نکت? خندهدار اين است که اگرچه درصد رضايت تازه عروس و دامادها تنزل دارد، اما درعين حال درصد علاقهشان به امر طلاق نيز تنزل پيدا ميکند. بنابراين، شايد بچه دار شدن شما را بدبخت کند، ولي نيم? پر ليوان اين است که در کنار هم بدبخت ميشويد.
متاسفانه، اين نيتي در ازدواج سبب کاهش در مقدار شادي روزانهتان ميشود، چراکه بزرگترين عامل شادي و رضايت زوجها، معلولِ رضايت طرفين از يکديگر است.
اگر اين حس و تاثير منفي براي برخي پدران يا مادران آشنا بنظر ميآيد، بايد بگويم که خائن هستيد، چرا که بسياري از زوجهاي جوان فکر ميکنند بچه دار شدن آنها را به هم نزديکتر ميکند و مانعِ خرابيِ پايههاي ازدواجشان ميشود، و شما هم جزو همين افراد بوديد. هنوز هم اين باور که بچه سبب پيشرفت روابط شويي ميشود، به عنوان افسانهاي سمج بين زوجهاي جوان و عاشق به کار خود ادامه ميدهد.
بهنظر واضح ميآيد که اضافهشدن بچه به ساختار خانواده سبب ايجاد تغيير در محرکهاي آن ميشود. و واقعا هم اين نوزاد سبب تحول در فعل و انفعالات زوجين با يکديگر ميشود. پدر و مادر اغلب از هم دورتر ميشوند و نظم خاصي به کارهاي روزانهشان حاکم ميشود، همان طوري که در آموزشهاي پدر/مادر شدن يادگرفته بودند. منظور، همان پايههاي دنيويِ اين مسئله است، يعني بچه را تغذيه کنند، حماماش کنند و لباس هاي خوب تناش کنند، و براي انرژي و زمان خواب و بيدارياش برنامه تعيين کنند. براي اينکه همه چيز هم روي غلطک بيفتد، خانوادهها روي اينکه چه کسي بچه را با ماشين اينطرف و آنطرف ببرد يا چه کسي به سوپرمارکت برود تا فلان جنس را بخرد، بحث ميکنند. اين درحالي است که ميبايستي راجب آخرين شايعاتي که شنيدهاند يا طرز تفکرشان راجب انتخابات رياست جمهوري صحبت کنند. سوال کردن دربار? اينکه روزشان چطور بوده، جاي خود را به اين سوال که: (آيا بهنظرت پوشکاش به اندازه کافي پر شده؟) داده است.
تغييراتي که بالاتر راجبشان صحبت کرديم ميتوانند در لايههاي عميقتري نيز پيش بروند. هويتهاي بنيادي ميتوانند تغيير کنند_ از زن به مادر، يا اگر خيلي صميميتر باشند، از عشاق به والدين. حتي در زوجهاي همجنس، ورود بچه سبب کاهش رضايت و همچنين کاهش رابطه جنسي ميشود. در خصوص صميميت جنسي بايد اشاره کنم که والدين ديگر، دست از زدن حرفهاي کوچک، يا يک سري کارها براي خشنوديِ همسر خود برميدارند. پيامکهاي شهوتآلود جاي خود را به پيامهايي که بيشتر شبيه ليست خريد است ميدهند.
جاي تعجب ندارد که مادران بخش سنگين پدر/مادر شدن را تحمل ميکنند. حتي وقتي هم پدر و هم مادر بيرون از خانه کار ميکنند و حتي در زوجهايي که تصميم ميگيرند کارهاي روزمره بهطور مساوي بينشان تقسيم شود، باز هم درصد بالايي از والدين، به سمتِ همان کليش? جنسي قديمي راجب پدر/مادر بودن حرکت ميکنند. اينکه زنها کسانياند که بايد هميشه گوشبهزنگ باشند، نيمهشب بيدار شوند تا براي بچه دستمال کاغذي بياورند و يا به مدرسه احضار شوند.
در ادام? اين الگو، تازگيها مادران رابطهشان را با خانه قطع کرده، و تمام وقت و انرژيشان را صرف کارکردن بيرون از خانه ميکنند، که اين مسئله منجر به افتادنِ بار تمامي مسئوليتها به دوش پدر ميشود. مهم نيست کدام يکي مجبور شود وقت و انرژي بيشتري روي مراقبت و پرورش فرزند کند، نتيجه يکي است. دو طرف حس نااميدي، گناه و پريشاني ميکنند.
مادرانِ جديد اغلب راجب اين حرف ميزنند که از زندگي اجتماعيشان دور شدند، و رابطهشان با دوستان و همکاران قطع شده و تبديل به آدم گوشهگيري شدند. تمامي اين تغييرات سبب ايجاد تحولات بنيادي و طولانيمدت در حيط? حمايت مادرانِ نسلِ جديد از همسران خود شده.
نتايج اينگونه روابطِ پرتنش، ميتواند آسيبهاي جدي در انواع و اقسام ابعاد انسان باشد. استرسهاي دوران تأهل_ که به مراتب جديتر از انواع ديگر استرساند_ دربردارند? بسياري از مشکلات جسمي است. همچنين علائمي مثل افسردگي و ديگر مشکلات ذهني را نيز به بار ميآورد. ارتباط بين مشکلات رواني و شويي به انداز? کافي محکم و نزديک هست که براساس تحقيقات، مشاور شويي يکي از بهترين راههاي درمان افسردگي و ديگر بيماريهاي رواني شناخته ميشود.
اگر ورود کودکان به زندگي هاي شويي سبب محنت و سختي ميشود، پس جدايي آنها حامل فايده است؟ بعضي روابط، زماني که بچهها خانه را ترک ميکنند به سمت و سوي پيشرفت قدم برميدارند. در بعضي موارد ديگر نيز، ورود بچه باعث ميشود زوجين بفهمند که تنها وجه اشتراکشان يک سري علاق? خاص بوده و نه هيچچيزِ ديگري.
اين مضررات و نکات منفي ممکن است بتوانند دليل اينکه چرا ن سرتاسر دنيا تمايل کمتري به توليد مثل دارند را توجيه کند. درصد نِ بدون بچه (از سن 15تا44سال) در طول دو نسل افزايشِ سرسامآوري داشته است.
برعکس تصويرِ ملالتآوري که من و محققيني مثل من از مادربودن ساختيم (متاسفم مادر عزيزم)، بيشتر مادران (و پدران) معتقداند پدر/مادر بودن بالاترين سطح لذت است. حتي با اينکه مادرها ميگويند که رنج و دردِ به دنياآوردن بچه بيمثال و غيرقابل تحمل است، بازهم فکر ميکنند که ارزشش را دارد. احتمالاً براين باورند که بزرگ کردن بچه، ارزش ازدستدادن و زوال رابط? عاشقانهشان را دارد.
براي مقالات بيشتر کليک کنيد
درباره این سایت